این شعر یه شعر خاصه!لا اقل برای من.
این شعر رو یکی از دوستای خوبم به نام Alex که اهل اسپانیاست،گفته.از اونجایی که فارسی ،زبان مادریش نیست،به نظرم شعر خیلی خوبیه.(هرچند نظر خودش چیز دیگه است)این شعر رو برای یک ایرانی گفته.
(ناگفته نماند که همسر Alex،ایرانیه!)
راستش خیلی وقته که ازش اجازه خواستم این شعر رو تو وبلاگم بذارم ولی جواب قطعی نمیده،(آخه فکر میکنه شعر خوبی نیست!)منم تصمیم گرفتم اطلاعات جزئی رو حذف کنم و برای تشکر هم شده،این شعر رو اینجا قرار بدم،امیدوارم که منو ببخشه.البته این تنها شعرش به زبان فارسی نیست ولی برای شعرهای دیگه اش،واقعأ باید ازش اجازه بگیرم.
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد و نظر هم یادتون نره،با توجه به اینکه این رو یه غیر ایرانی گفته،چه امتیازی از یک تا ده ،بهش میدید؟
فاصله تنها پنج حرف است
کاش تابستان تنها یک روز بود
وروزهای دیگرم زمستان سرد
اینجوری می توانستم آرام
در آغوش گرم تو بزیم
صبحت بخیر ای معجزۀ نور
خورشید باز طلوع می کند
چو لبخند سپید بچۀ کوچک
که به سرودن شروع کرد
وآهنگ نرمش می شود
صدای پاک آسمان
دلم را ببین ای هدیۀ بهشت
چگونه در میان آسمان شرقی تو
مثل بلبل دنبال گلش پرواز می کند
واین بلبل گل زیبایی پیدا کرد
هر گز باورم نبود که خداوند
کسی مثل تو به عصرمان می بخشید
که چنین شیرین زندگی را کردی
و روزهای تاریک را آفتابی کردی
این بلبل لال شده را آواز دادی
این بلبل را بال پرواز بخشیدی
در شبهای تاریک و بی ستاره
چون خواب رفیق بیوفا می نماید
سبد سبد می چینم از این نور
که از جان پاک تو در می آید
وکه مرا بیدار و آرام می نشاند
با یاد تو در خاطره ام
ور دست خود را بالا می کشم
زلف ترا نواخت می توانم
فاصله تنها پنج حرف است
فاصله یک واژه است بی قوت
صبحت بخیر ای معجزۀ نور
هنگام آخرین دمهای سحر
اگر دیدگانت را باز بکنی
یک شهابی خواهی دید
که با زبان صادق قلب
به گوشت نجوا می کند
بر خیز آفتابا بر خیز
این جهان تاریک ما
روشنی ترا لازم دارد
|